حدود استفاده از «عادت» در تربیت اخلاقی در رویکردهای معاصر منتخب و نقد آنها بر اساس نظریۀ انسان عامل

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشگاه تربیت مدرس

2 دانشگاه تربیت مدرس تهران

چکیده

هدف پژوهش حاضر بررسی تطبیقی حدود استفاده از عادت در تربیت اخلاقی با توجه به رویکردهای معاصر تربیت منش (با تأکید بر آرای افلاطون و ارسطو)، شناختی (با تأکید بر آرای پیاژه) و تبیین ارزش (با اشاره بر آرای راتس) و نقد آنها بر اساس نظریۀ انسان عامل است. عادت که بر عنصر تکرار استوار است، در رویکرد تربیت منش جایگاه ویژه­ای داشته و استفاده از آن کاملاً ضروری است؛ رویکرد شناختی، با این روش مخالف است و در رویکرد تبیین ارزش هم استفاده از آن جایگاهی ندارد. در نظریۀ انسان عامل، روش عادت به عنوان یک شبه‌تربیت مطرح می­گردد که به دلیل نداشتن عناصر تبیین، معیار، تحرک درونی و انتقاد از تربیت جدا می­شود؛ در واقع نظریۀ انسان عامل، تنها ضرورت حدود استفاده از عادت را در دوران کودکی قابل قبول می­داند؛ اما در خصوص استفاده از آن در دوران بزرگسالی، همراهی عادت با تعقّل را اصل اساسی قلمداد می­کند. ضعف اصلی رویکرد تربیت منش، بی­توجهی به مبنای شناختی است. رویکرد شناختی نقطۀ مقابل رویکرد تربیت منش است؛ به این معنا که تمام تمرکز این رویکرد بر مبنای شناختی استوار است و از توجه به سایر مبانی غفلت می­کند. در رویکرد تبیین ارزش، تأکید افراطی بر مبنای شناختی و توجیه و اقناع صورت می­گیرد و بین تمایلات فردی و ارزش­های اخلاقی تفکیکی حاصل نمی­شود و دلیل آن ذهنی بودن ارزش­هاست؛ البته اگر رویکردهای مطرح به نظریۀ انسان عامل نزدیک شوند و عمل عادتی را بر اساس مبانی سه‌گانه (شناختی، انگیزشی و ارادی) مورد توجه قرار داده و به همۀ مبادی عمل توجه کنند، هر رویکرد به تنهایی قابلیت استفاده در امور تربیتی را دارد و هیچ یک از آنها دیگری را نفی و محدود نمی­کند.

کلیدواژه‌ها